غریبه آشنا

بزودی غریبه ها آشنا میشوند وآشنا ها غریبه

غریبه آشنا

بزودی غریبه ها آشنا میشوند وآشنا ها غریبه

هنر معاصر

 

پنجشنبه به موزه هنر های معاصر رفتم و از چیزهایی دیدن کردم

اولین چیز اینکه

وقتی می روی و می بینی یک عده هنر را تا این حد ساده کرده اند

خنده ات میگیرد

بعضی از کارها خنده دار بود

شاید هم خیلی خنده دار

بعضی از کارها را که می دیدم هر دو بهم می خندیم

من به تابلو و تابلو به من (دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید)

تازه به عمق فاجعه پی بردم

گویی من یک روستایی هستم که حالا وسط متروی توکیو رها شده ام

من که تا چند سال پیش شعر نو را شبیخون فرهنگی می دانستم

چیزهایی دیدم که در نهایت سادگی سرشار از زیبایی بودند

و اما کمی ترسناک

چیزی را که نمی فهمی

یا باید بگویی خیلی خوب و پیچیده بود

و یا با بادی به غبغب بگویی مزخرف بود

اما می شود فهمید که

دیگر لازم نیست 20 سال دود چراغ بخوری و یک تابلو بکشی

هنر ساده شده است

یک کار بود مربوط به آقای گولدز(گلاس)

یک لیوان آب را درنظر بگیرید که در آن شکر ریخته اند

حالا یک مداد را بصورت افقی روی لب لیوان قرار دهید

چند نخ را به مداد گره بزنید و به داخل لیوان بیاندازید

طبیعتا بلورهای شکر تشکیل میشوند و شبکه های بلوری درخشانی شکل می گیرد

این را ما زیاد داریم در فرهنگ خودمان(نبات سازی که در مشهد وقم زیاد است)

این آقا یک عکس گرفته بود از این اتفاق که اگر دوربین داشته باشید

هزینه تهیه چنین عکسی حدودا هزار تومان می شود

یک نفر دیگر را در نظر بگیرید که چند میلیون برای یک عکس خرج میکند

هزینه مسافرت و رفتن به یک منطقه دور افتاده و عکس گرفتن از یک اتفاق نادر

که مثلا هر دویست سال یکبار اتفاق میافتد (مثلا یک کسوف یا یک آتشفشان)

هر دو عکس قشنگ هستند البته از نظر هنری

و هر دو دارای ارزش

آن یکی را طبیعت بوجود آورده و یک عکاس ماهر آن را ثبت کرده است

و این را یک هنرمند خلق کرده و خودش هم ثبت کرده است

فرق هنر مدرن و هنر های قدیم در این است

مثلا همین عباس کیارستمی یک عکس ساده گرفته بود از یک کوه برف و درختی که در بین برف بود

نمی خواهم تملق و  چاپلوسی کنم چون قرار نیست به من چیزی برسد

نمی خواهم ادای روشنفکر ها را هم دربیاورم چون خودم از آنها متنفرم

اما قسم میخورم این آقای کیارستمی به سادگی در یک روز که می گذشته است

از راه این تصویر را دیده و عکسی گرفته است

که به غایت زیبا بود

حداقل چون خیلی ساده بود

شاید همه ما یکبار هم که شده در زندگی این قاب را دیده ایم

اما کیارستمی آن را ثبت کرده بود

یک سری کار هم بود مال آقای به نام احمد نادعلیان(WWW.Nadalian.Com)

که سنگ تراشی میکرد

سنگ هایی به شکل استوانه

و روی سنگ ها نقش ماهی ، مار و ..

و میغلتاند این استوانه ها را روی شن های خیس ساحل

و نقش می افتاد روی شن

و موج می آمد و همه را می شست و می برد

همه اینها را گفتم تا به اینجا برسم

که آدمی در گذر زمان تفکرش عوض می شود

در اول نوشتم

من بخاطر علاقه پدر بزرگم به شعر مجبور بودم و شاید هم برای جایزه شعر حافظ را از بر کنم

می خواندم و جایزه می گرفتم

تا دوره دبیرستان نیما یوشیج را ویران کننده (همان ترمیناتور غربی ها ) ادبیات می دانستم

تا اینکه با حمید مصدق آشنا شدم

روز اول که شعرش را خواندم ، در کتابخانه بود

مانند کسانی که گناه کبیره کرده اند به خانه رفتم

اما چه گناه لذت بخشی بود

و دوباره گناه

و خجالت از دوستانی که بخاطر خواندن شعر نو آنها را مسخره می کردم

و دوباره گناه

و فروغ

وسهراب

و اخوان

و شاملو

و....

خجالت هم نمی کشم اگر بگویم فلان شاعر ترانه سرا هم شعر های قشنگی دارد

چیزی در دنیا در حال تغییر است

و من هنوز به خوبی نمی دانم که سرچشمه تغییر کجاست

اما خیلی ملموس می توان این را حس کرد

مشکلی که این هنر دارد این است

که چون خیلی ساده است میتواند به ورطه روزمرگی بیفتد

مثلا یکی برود و از همان تک درخت ها و برف عکس بگیرد

فکر نمیکنم دیگر جالب باشد

درست است که ساده است اما فقط این نوع هنر یکبار است

نوعی اختراع ، اکتشاف ، نمیدانم شاید خلاقیت بهتر باشد برای توصیفش

چیزی دارد که اولی مهم تر از بقیه است

عکس بلور شکر ، یک نیرو داشت

یک جذبه

انگار اولین بار بود که کسی از بلور شکر عکس میگرفت

بلورها ژست گرفته بودند

انرژی از آنها ساطع شده بود

و این انرژی روی نگاتیو نشسته بود

به همین سادگی

شاید در کتاب علوم هم این عکس باشد

یا در کتاب شیمی

در قسمت تشکیل ساختار بلوری مواد

اما این شکر ها چیز دیگری بودند

خیلی برای من جالب بود

و خدا را شکر میکنم در مملکتی که هم سن و سال های مرا به جرم ارضای یک میل خدادادی

اعدام میکنند

من توانستم به موزه بروم

و تشکر می کنم از کسی که مرا راهنمایی کرد

و تشکر می کنم از خداوند بزرگ که نگذاشت احمق های کوتوله جلوی برگزاری این نمایشگاه را بگیرند

و تشکر می کنم از شما که این مطلب را خواندید.

 

این هم آدرس گوشه هایی از نمایشگاه

فقط باید با فیلتر شکن بروید چون سایت فیلتر است

http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2007/10/071020_ag-contemporary-arts-pics2.shtml

 

نظرات 3 + ارسال نظر
پسر بابا یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:27 ب.ظ

همین الان آپ کردی.
چیزهایی که نوشته بودی جالب بود . من هم می رم می بینم بعد دوست دارم با هم در موردش صحبت کنیم
به من هم سر بزن

مریم دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:25 ق.ظ

تصور می کنم دانه های بلوری شکر را که چقدر زیبا شده اند حتما نخ ها رنگهای متفاوتی هم داشتند. و همان سنگ تراشی ها و حتی عکس آقای کیارستمی. تصورش هم زیباست. در ذهن خودم . می سازمش. بعد لذت می برم. شاید آن چیزی نباشد که شما دیده اید ولی این که من می بینم هم قشنگ.
زندگی بدون فروغ همانقدر درد آور است که زندگی بدون حافظ.
من که با خواندن این پست دلم این همه گرفته و اشک توی چشمام جمع شده پس شما چه حالی داشتید.
خواهش می کنم

انارام فروهر جمعه 18 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:14 ق.ظ http://asanaram.mihanblog.com

اول خدا را شکر می کنم که هنوز زنده ای
بعد سلام . م جان زحمت بکش و از به روز کردنت باخبرم کن . نمی دانی چقدر به خواندن احتیاج دارم .
با نظراتت موافقم . هنر برداشت ساده و آزادی است از یک اتفاق ساده . آنقدر ساده که فکر آدم را خراب می کند . این خرابه بماند برای بعد .
به اهل و عیال سلام برسان .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد