نوشتن
نوشتن
نوشتن و
باز هم نوشتن .
نوشتن برای من چقدر آسان است
درست به همان اندازه که برای تو نخواندن
بیتفاوت بودن ،
برای من نوشتن التیامی است
وقتی مینویسم کم میشوم
حتما وقتی تو می خوانی درد می کشی و زیاد میشوی
من با نوشتن سبک میشوم
تو با خواندن سنگین میشوی
من با گفتم نرم میشوم
تو با خواندن سخت می شوی
من با نوشتن آب میشوم
تو با خواندن سنگ میشوی
باور کن اما تقصیر من نیست
راستش خودم هم از سرایت میترسم
از سرایت این چرک متعفن درونم
از این دردهای انباشته شده و گندیده درونم
پس از من نخواه که دیگر بنویسم
و من از تو نخواهم خواست که دیگر بخوانی
فقط این را بدان که آرزوی من این بود
که روزی من را در آغوش گرمت جا کنی
و من منقبض شوم و
کوچک شوم و
میانه سینه گرمت در خوابی ابدی فرو روم
برای همیشه