غریبه آشنا

بزودی غریبه ها آشنا میشوند وآشنا ها غریبه

غریبه آشنا

بزودی غریبه ها آشنا میشوند وآشنا ها غریبه

رها شده در بین تن‌ها

از 25 آذر 86 تا الان دوست نداشتم اینجا بنویسم اما امروز 4 شهریور 88 دوست دارم اینجا بنویسم

25 آذر 86 دلیل خاصی برای ننوشتن در اینجا نداشتم و امروز هم در 4 شهریور 88 دلیل خاصی برای نوشتن ندارم

من همینطوری هستم

این چند وقت ، اتفاقات زیادی دور و بر من اتفاق افتاد :مراقبه ،مرگ ، تولد ، ازدواج ، خانه نو ، سرطان ، مهاجرت به کانادا ، ترفیع شغلی ، غریبه‌های زیادی که آشنا شدند و آشناهای زیادی که غریبه شدند . همه و همه بر من تاثیر داشتند: وسواس ، غم ، شادی ، ترس ، دلتنگی ،افسوس ، تحسین ،شادی ، خوشحالی و ناراحتی .

اما من باز هم همین هستم که بودم .

خیلی فیلم دیدم خیلی زیاد ،تلاش کردم ، موزه رفتم ،نقاشی دیدم ، کتاب خواندم ،خوشنویسی دیدم ، تئاتر دیدم ، موسیقی شنیدم ، شنا کردم ، باشگاه رفتم ، سفر کردم .

اما من باز هم همین هستم که بودم.

باز هم همان سردردها ، دلدردها ، سوزش چشم ، و ذق ذق کردن سرم ، هنوز هم پاهایم در کفش ورم می‌کند

برای در تعادل ماندن تلاش کردم . اما نشد . حالا هم البته ناامید و ناراحت نیستم فقط کمی خسته هستم . من تنهایم

تنهای تنها

و رها شده در بین تن‌ها 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد