غریبه آشنا

بزودی غریبه ها آشنا میشوند وآشنا ها غریبه

غریبه آشنا

بزودی غریبه ها آشنا میشوند وآشنا ها غریبه

تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من

حالم از این مردم بهم میخورد(البته مطمئنم که آنها هم چنین حسی نسبت به من دارند) خودشان دوست دارند تا بهشان دروغ بگویی اصلا راستگویی مرده ست مردانگی را هم که اگر دیدید سلام ما را به او برسانید وبگویید خیلی نامردی !

هر بار، با کسی آشنا میشوم میگویم او لیاقت شنیدن حرفهای مرا دارد اما طولی نمیکشد که این نحسی همیشگی یقه هر دومان را میگیرد وطرف میرود به جایی که دیگر حاضر نیست جواب سلام ما را هم بدهد

خودم هم در خلقت خودم وا مانده ام که چه آفریدهای ای دادار بلند مرتبه، که هیچکس را توانایی تحمل کردنش نیست و چقدر بدبختم خودم که مجبور به تحمل خودم هستم

 

تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من
 می خواستم که گم بشوم در حسار تو

 این سوت آخر است و غریبانه می رود
 تنهاترین مسافر تو از دیار تو

نظرات 2 + ارسال نظر
الهه تنهایی شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:21 ق.ظ

خیلی خیلی ناامیدانه حرف میزنی ...
دنیا که به آخر نرسیده .... زندگی جریان داره چه با غم و یا شادی
اینقدر زندگی رو به خودت سخت نگیر

قاسم یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:58 ب.ظ http://fcpersepolis.parsiblog.com/

سلام
خسته نباشید
من داشتم توی Cloob.com می گشتم
یه دفعه کلوب شما رو دیدم
شما از وبلاگ من یه لینک گذاشته بودید
می خواستم تشکر کنم
آیا میتونیم با هم بیشتر کار کنیم
منتظر جوابتون هستم
موفق باشی
بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد