قرار شده تا این ۵شنبه ۲۸ اردیبهشت با بچه های انجمن باران دوباره دور هم جمع بشیم خیلی ساله که دور و بر این جمع ها نرفتم راستشو بخواین میترسم .دوباره دارم یاد روز های خوب دانشجویی و فعالیت هامون میافتم
نمیدونم چی میشه اما باید برای خودم کاری بکنم .دیگه وقتشه اگه نجنبم دیر میشه وهمه چیز از بین میره من هنوز زندم ونفس میکشم برای خودم وپدر و مادرم وهمه کسایی که دوستشون دارم کاش بشه که بچه ها همه بیان و دوباره روزهای خوب تکرار بشند .دوباره مینویسم اما مهم نیست که چاپ بشن یا نه مهم اینه که برای خودم مینویسم دیگه اونها رو به کسی نمیدم تا به اسم خودش چاپ کنه .اصلا برام مهم نیست میتونند هر چی که میخوان به من بگن اما خوب میدونم که نمیتونند جلوی قلم رو بگیرند اینقدر مینویسم تا همشون خسته شن با یک اسم جدید و یک خط جدید برای خودم وبرای همه اونهایی که دوستشون دارم
چه ماجرای عجیبی ست این تپیدن دل
و اهل عشق چه رسواست بین آدمها
چه می شود همه از جنس آسمان باشیم
طلوع عشق چه زیباست بین آدمها
میان این همه گلهای ساکن اینجا
چه قدر پونه شکیباست بین آدمها
تمام پنجره ها بی قرار بارانند
چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها
و کاش صبح ببینم که باز مثل قدیم
نیاز و مهر و تمناست بین آدمها
بهار کردن دل ها چه کار دشواریست
و عمر شوق چه کوتاست بین آدمها
میان تک تک لبخندها غمی سرخ ست
و غم به وسعت یلداست بین آدمها
به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو
دلت به وسعت دریاست بین آدمها
سلام من مایلم تو جلسه پنج شنبه شما شرکت کنم لطفا ایمیل بزنید
چه عجب برادر جان به روز رسانی اتفاق اف
تاد ؟
بلور از دست های شمس و خیس نشد !
عزیز دل انگیز - دوست داشتم بیایم چه می شود که نمی توانم . جای ما را هم خالی کنید .