غریبه آشنا

بزودی غریبه ها آشنا میشوند وآشنا ها غریبه

غریبه آشنا

بزودی غریبه ها آشنا میشوند وآشنا ها غریبه

سیزده خط برای زندگی

۱- دوستت دارم ، نه به خاطر شخصیت تو ، بلکه بخاطر شخصیتی که من از تو میگیرم

2-هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمیشود

3-اگر کسی تو را آنطور که میخواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.

4-دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند.

5-بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید.

6-هرگز لبخند را ترک نکن، حتی وقتی ناراحتی چون هر کس امکان دارد عاشق لبخند تو شود.

7- تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی، ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی.

8-هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند، نگذران.

9-شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را، به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر می‌توانی شکر گزار باشی.

10-به چیزی که گذشت غم نخور، به آنچه پس از آن آمد لبخند بزن.

11-همیشه افرادی هستند که تو را می‌آزارند، با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش که به کسی که تو را آزرده، دوباره اعتماد نکنی.

12-خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می‌شناسی قبل از آنکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد.

13-زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می‌افتد که انتظارش را نداری
نظرات 5 + ارسال نظر
بهناز روشن دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:34 ب.ظ http://zadeye-payiz.blogfa.com

سلام
واژه قدوس عشق را


بردل سنگ صبوری

کنده کردم

تا بداند دوست داشتن چیست

طرح شمایل دل را

بر پیکر بید مجنونی

نقش بستم

تا بداند دردو عشق هرگز جدا از هم نیست

رز سرخ یادگارت را

درسکوت شب

پرپر کرده ام

تا بداند پرپر رنگین بال مرغ عشق ها از کجاست

لیلا جمعه 23 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 05:40 ب.ظ

سلام دانیال
گاهی که دلم می خواد دستام رو از زندگی وتلاش بشورم و بذارم زندگی خودش هر کار می خواد بکنه این داستان یادم می افته . بخونش ...
روزی طبق معمول غرق در افکا ر خویش ازکار بر می گشتم . در فکر خانواده کار اینده فرزندم .دختر کوچکی رادیدم برلبه جویی نشسته . دختری ژولیده و کثیف با لباسی پاره . بعد از بازگشت به خانه زیبا و مجللم فکر ان دخترک فقیر مر ا به قدری از خدا عصبانی کرده بود که از او پرسیدم :چه گونه می توانی تا این حد بی تفاوت باشی ؟ چر اکاری برای این دختر نمی کنی ؟
صدای خدا رااز درونم شنیدم که فرمود : آن کار را کردم تو ر ا آفریدم.ُ
پاینده باشی

حمید پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:26 ب.ظ http://shirinbayan.persianblog.com

سخت است هنگام وداع
آنگاه که درمی یابی
چشمانی که در حال عبور است
پاره ای از وجود تو را نیز
با خود خواهد برد .
================
سلام آقا دانیال . من از طریق کلوپ فروغ فرخزاد با وبلاگت آشنا شدم . اونجا هم گفتم چندتا عکسی هست که برات خواهم فرستاد . از این که بگذریم ، سخته بین آشناها ، غریبه
بودن . شاد باشی .

سیاوش تی (کلک خیال انگیز و آستان جان جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:06 ب.ظ http://www.aaahoo.blogfa.com

سلام دوست محترم
از ابراز علاقه و حسن نظر شما ممنونم
شما هم وبلاگ زیبایی دارید تبریک میگم
ممنون میشم به آستان جانان هم سر بزنید

[ بدون نام ] شنبه 23 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:54 ب.ظ http://akharinharfa.blogsky.com/

کاش اولین کامنتُ ـ این دفعه ـ خودت برای این متن میذاشتی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد