تو
نیستی
تو اینجا کنار من نیستی ...
و باران بی خود و بی جا می بارد ...
آخر زیر این باران من و تو در کنار هم که خیس نخواهیم شد...
این چشمه بی خود می جوشد شفاف..
آخر کنارش من و تو که برای تماشای زرد آلوها نخواهیم نشست..
بی خود و بی جهت دراز می شوند این راه ها ..
آخر من و تو که دست در دست هم در این راه ها قدم نخواهیم زد ..
دلتنگی ها و هجرانی هم بی خودند ..
در این دوری و دیری
با هم که نخواهیم بود..
با هم که گریه نخواهیم کرد..
بی خود است گفتن دوستت دارم ...
بی خود زندگی می کنم
آخر این زندگی را که بین هم قسمت نخواهیم کرد !
سلام
شعر زیبایی بود..
با هم که گریه نخواهیم کرد..
بی خود است گفتن دوستت دارم ...
بی خود زندگی می کنم
آخر این زندگی را که بین هم قسمت نخواهیم کرد !
یه خرده بهتر از قبلی شد! [چشمک]
واقعا این زندگی بدون عشق چه معنایی داره
اگه عشق نباشه
واقعا بی خود زندگی میکنیم
خیلی خیلی قشنگ بود
این شعر از کیه ؟
من واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم
باز هم ممنون بخاطر وبلاگ زیباتون
خداییش حال کردم
خیلی باحالی
خیلی خیلی قشنگ بود