امروز سه شنبه 14 فرودین ماه سال یکهزارو سیصد و هشتاد و شش است و بعنوان اولین روز کاری ما محسوب میشود .
امروز برای من با پنجشنبه 25 اسفند ماه یکهزارو سیصدو هشتاد و پنج که آخرین روز کاری ما محسوب میشد هیچ فرقی ندارد.
اصلا احمقانه است که بعضی ها احساس می کنند روزهای جدیدی آغاز شده اند . این یک قرار داد است و قرار دادها چیزهایی هستند که ما را محدود می کنند و همیشه در این قرار داد ها منافع بطور مساوی تقسیم نمیشود.
این فریب طبیعت است و فقط احمق ها می توانند تصور کنند که همه چیز تازه شده است .
بیش تر از پیش تنها شده ام . اما دارم از این تنهایی لذت میبرم.
کتاب میخوانم ، چیزهایی مینویسم که خواننده شان کسی جز خودم نیست .
هر گاه می نویسم و دوباره می خوانم به خودم خنده ام می گیرد ، جهالت از من میبارد .
شاید خودخواه تر شده ام به دیگران کمتر اهمیت می دهم.
من فقط خودم را می بینم و به این فکر می کنم که چگونه می توانم از این زندگی لذت ببرم .
باید این زندگی را ببلعم قبل از این که زندگی مرا ببلعد.
از اینکه در چشم ها باشم متنفرم.
تعطیلات برای من فرخنده بود. و من دوست دارم همه روزها فرخنده باشد.
از مسافرت لذت بردم در تعطیلات.
چند راز بزرگ کشف کردم.
تا جایی که توانستم تماشا کردم و نشئه شدم از این تصاویر .
مسافرت کردم دوباره ، و خودم را بارها یافتم در راه ها، مسیرها و پیچ ها.
من سرشار از حس خودخواهی هستم .
من می خواهم برتر از همه باشم اما بعضی ها هستند که مرا اذیت می کنند.
آنها خیلی بزرگ هستند و زور من به آنها نمی رسد.
از اینکه مرا تحقیر می کنند لذت می برند .
من در مقابل آنها کودک تازه به دوران رسیده ای هستم که از بازی با من لذت می برند و هر گاه از بازی خسته شوند مرا به حال خودم رها خواهند کرد.
بعضی ها برایم شاخ و شانه می کشند و مرا اذیت می کنند ، کاش زورم به آنها می رسید.
در تعطیلات با خدا زیاد حرف نزدم و از کارهایش گله نکردم .فکر میکنم او هم به تعطیلات رفته بود .
من با خودم مسابقه گذاشته ام. و هر که برنده شود( "من" یا "خودم" )باز هم یا "من" برنده ام یا "خودم" .
دوست دارم به احمق ها لبخند بزنم و برایم مهم نیست که آنها با دیدن من قهقهه بزنند .حتی اگر از خنده روده بر هم بشوند برایم مهم نیست ، فقط برای من این مهم است که من به آنها لبخند میزنم .
حال خدا خوب بود و به او هم تعطیلات خوش گذشت.
آدم های بدی هستند آنها که شما را اذیت می کنند
لبخند شما را دیدیم وقهقهه زدیم.خیلی خوب بود.
وقتی نوشتهات رو خوندم یاد این سرودهی مارگوت بیکل افتادم:
از تنهایی مگریز
به تنهایی مگریز
گهگاه
آن را بجوی
و
تحمل کن
و به آرامش خاطر
مجالی ده . . .
سلام
سال نو مبارک
امیدوارم بالاخره توی مسابقه برنده بشوید.
سال نوت مبارک
همین .
باران عزیز سلام
سال نو مبارک
کاش امسال از این حال و هوا خارج بشی
من همیشه وبلاگت رو میخونم و به اون علاقه دارم
بهت می گم کله پوک چون واقعا کله پوکی . چون فکرمی کنی بقیه واقعیت را می بینند . در حالیکه شاید واقعیت اون چیزی باشه که قلب تو حسش می کنه