پنجشنبه بعد الظهر ها برای من مانند روز حساب است. به هفته ای که گذشت نگاه میکنم و خودم به حساب خودم رسیدگی میکنم . تقریبا هر هفته از خودم بیشتر بدم میآید. یک سیکل متوالی ومتناوب با دوره تناوب ثابت .مانند نوار قلبی یک فرد سالم بدون هیچ گونه تغییر محسوس.
اینگونه است که من از خودم هم بدم میآید. یعنی هیچ چیز متفاوتی نیست انگار قرار نیست اتفاقی بیفتد.
این هفته خیلی زور زدم انواع واقسام راه های رسیدن به آرامش را امتحان کردم
کتاب خواندن ،دوش آب سرد ، مراقبه ،خود گول زنی ، توجیه ، خر کردن خودم ،معاشرت با دوستان، ورزش ، نوشتن، مسافرت و خیلی چیزهای دیگر
اما وقتی چیزی نمیخواهد بشود ،نمی شود واین در مورد من دوصد چندان است .
از نقشه هایی که برای خودم می کشیدم خبری نیست ،فقط در حد طرح باقی مانده اند و هرگز کسی در من پیدا نمیشود تا به آنها جامه عمل بپوشاند.
برای مردمان تنهایی بهانه است و برای من چیزی بیشتر از این ها ، یک هارمونی خاصی بین ما وجود دارد .مانند نت های یک اپرا در کنار هم نشسته ایم ،هر دو کوکیم ، هر دو در یک دستگاه می زنیم ، هیچ گاه با کسی اینقدر چفت نبوده ام ،لیلی و مجنونی هستیم برای خودمان ، ما با هم و برای هم زندگی میکنیم.
و من تنهایی را خودم برگزیدم که بهتر است از زندگی با دیوان
خواسته من رفتن است اما پاهایم بسته است و این بسته شدن هم تقصیر خودم است که آنها را بادست خود بسته ام
دوست دارم جاری باشم اما جاری ترین همیشگی فاضلاب است که چه باران ببارد و یا نبارد فاضلاب جاریست
گاهی می اندیشم باران بودن بهتر است اما باران هم مصیبت است به هنگام سیل
من کیستم ؟
هدفم چیست؟
چه کار باید بکنم ؟
شاید به زور بتوانم جواب سئوال اول و دوم را بدهم اما شما بگویید جواب سئوال سوم من چیست؟
وقتی که سوسک سخن میگوید
چرا توقف کنم ؟
همکاری حروف سربی بیهوده است
همکاری حروف سربی
اندیشه ی حقیر را نجات نخواهد داد
من از سلاله ی درختانم
تنفس هوای مانده ملولم میکند
پرنده ای که مرده بود به من پند داد که پرواز را به خاطر بسپارم
نهایت تمامی نیروها پیوستن است پیوستن
به اصل روشن خورشید
و ریختن به شعور نور
طبیعی است
که آسیابهای بادی می پوسند
چرا توقف کنم ؟
من خوشه های نارس گندم را
به زیرپستان میگیرم
و شیر میدهم
صدا صدا تنها صدا
صدای خواهش شفاب آب به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفه ی معنی
و بسط ذهن مشترک عشق
صدا صدا صدا تنها صداست که میماند
در سرزمین قدکوتاهان
معیارهای سنجش همیشه بر مدار صفر سفر کرده اند
چرا توقف کنم ؟
من از عناصر چهار گانه اطاعت میکنم
و کار تدوین نظامنامه ی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست
مرا به زوزه ی دراز توحش
در عضو جنسی حیوان چکار
مرا به حرکت حقیر کرم در خلا گوشتی چکار
مرا تبار خونی گلها به زیستن متعهد کرده است
تبار خونی گلها می دانید ؟
"برای مردمان تنهایی بهانه است و برای من چیزی بیشتر از این ها "...
"من تنهایی را خودم برگزیدم"...
کاش یه بار مفصل راجع به تنهایی حرف میزدین...
چندین بار بهم گفتین: نمیدونی تنهایی چیه و ...
خب یه بار درست و حسابی بگین نظرتون رو ببینیم تو ذهنتون چه خبره؟!
جواب سئوال سوم به جواب اول و دوم بستگی داره...
جواب سئوالهای اول و دوم پلههایی ِ که شما رو به جواب سئوال سوم میرسونه...
اما اکثرمون تو همون اول و دومی گیر کردهایم که نمیتونیم برای سومی جوابی پیدا کنیم...
تبار خونی گلهـــا؟!؟
نه ... نمیدانم ...
نوار قلبی یک فرد سالم بدون هیچ گونه تغییر محسوس؛ خیلی باید عالی باشد. چند می فروشید؟
ببخشید .. شما تو وبلاگتون قسمت « پستهای درخواستی» هم دارین؟!
میشه خواهش کنیم یه پست در مورد « تنهایی» بنویسین؟!؟